** ترگلِ کردکوی **
شاید بی انصافی باشد اگر بگوییم فقط تابستان و پاییز فصل نعمات در کردکوی می باشد...چرا که به خاطر شرایط آب و هوایی حاکم بر شهرستان کردکوی در تمامی فصول شاهد محصولات متنوع و گوناگون و نعمت های بی شمار حق تعالی در شهرستان هستیم تصاویری که می بینید گوشه ای از نعمت هایی ست که حداقل در کردکوی خودمان در دسترس می باشد فصل پرتقال و نارنگی و انار چند سالی میشه که وقتی دلم این غذا رو میخواد یا دست به دامن مادرشوهر میشم یا مامانم...ولی ایندفعه عزمم رو جزم کردم که کپور کله ی یلدایی رو به ثبت برسونم! این شما و این هم کپور کله: اشعار فوق بر گرفته از اشعار آقای هزار جریبی ست انشا...در سری دوم اشعار عامیانه و کوچه بازاری رو قرار میدم بِیه دِنیا ره پاک ماتم بَییتـــــه بَدی تا خرتیکِ آدم بَییــــــتـه همه ی دل و جان دِ غم بییته گِنا، تا قاله ی عالم بییتـــــــه Beye-denya-re-pak-matem-bayite Badi-ta –xertik- e- adem-bayite Hame –ye-del-o-jan-de-gam-bayite Gena-ta-qalle-ye-alem-bayite بیا که تمام دنیا را غم گرفته اســـــــــــت بدی ، تا گلوگاه آدم رسیده اســـــــــــــــت دل و جان انباشته ی اندوه اســـــــــــــــت گناه، به بالاترین قله ی هستی رسیده است بی خیال ِ دلتنگی های زمینی چقر یکی از روستا های توابع شهرستان کردکوی می باشد که شاید به دوستان توصیه میکنم گزارش رواز دست ندید نشسته ام تنها... . . . خیلی وقت ها اینطوری ام نمیدونم چرا؟ همیشه با منی... یه سلام پر از دلتنگی خدمت تمامی دوستای گلم... میدونم... بی معرفت شدم و خیلی وقته ازتون خبر ندارم امیدوارم همگی خوش و سلامت باشید بد ندیدم بعد مدت ها نبودنم رو با چند عکس ناب جبران کنم *توصیه میکنم عکس ها رو از دست ندید* اردوی یکروزه با بچه های انجمن تمیشه در جنگل های کردکوی مابقی را گذاشته ام کنج دلزدگی ساعات هرزه ام... اعتراض جایز نیست! من از ضد ونقیض ترین عشق دنیا سیراب شده ام.
دردی نیست...
....................... نفس بکش
اشکی نیست...
.......................لبخند بزن
رها....
............. آرام شو
............................. آرامــــــــــــــــــــــــــــــــ
کمتر اسمش را شنیده باشید و یا در موردش بدانید
روستایی کوچک با جمعیتی بالغ بر 120 نفر و 20 الی 30 خانواده
تنها که نه
خلوت کرده ام با چند برگه و
کلی فکرهای شلخته !
درگیر با ذهنی که قفل شده
و دنیایی کلمه که غربالشان نکرده ام...
شعرم می آید!
ولی... در هجوم افکارِ بی طاقتم
قافیه کنار می کشد.............
با سکوت
نگاهت حرف ها با من زده
و گاهی
مرا زده...!
بگذار روراست باشم
کمی از گاهی بیشتر
چوبت راخورده ام!
چوب کوچک بودنت را
چوب سادگی ات را
خودت که شاهدی
از دیروز های مچاله شده
... تا امروزی که درونت قد علم کرده ام
بارها و بارها
دلهره هایم را دفن کرده ام........... یلدا
دوستت دارم... قدری!
Design By : Pars Skin |