** ترگلِ کردکوی **
دخترم ترگل از روز اولی که رفته پیش دبستان، شعر آقا پلیسه زرنگه ورد زبونشه دیشب هم از سر شب ، شعر مربوط به پلیس و فداکاری هاش شون رو برای پدرم میخوند (نه اینکه بابابزرگ خودش یه روزی پلیس بوده) از قضا وقتی بر می گشتیم خونه تو خیابون چشممون افتاد به ماشین گشت پلیس ازم پرسید: این همون آقا پلیسه ست که زرنگه؟ گفتم آره صورتشو چسبوند به شیشه ی ماشین و تماشاشون می کرد... در همین حال پرسید : همونیه که شبا بیداره؟گفتم اره! گفت: همونیه که هوای مارو داره؟ گفتم اره! یهو پرسید: همونیه که زبون در می یاره؟ با تعجب سرم رو برگردوندم یه نیگا به ترگل انداختم و بعد چشم دوختم به ماشین پلیس ، دیدم راننده و کناریش دارن واسه ترگل زبون در می یارن
Design By : Pars Skin |