** ترگلِ کردکوی **
اونروز وقتی نسیم مژده اومدنت رو آورد. تصمیم هم همراهش اومده بود... گفت: پاشو که دیگه تنبلی بسه!!
همین الان به همت و قدرت هم اس دادم که بیان و با هم ساخت و ساز رو شروع کنیم!
گفتم: خب؟ برنامتون چیه؟ تصمیم دفترش رو وا کرد و گفت: اول قراره هر چی درخت غم و درده ریشه کن کنیم
به قدرت میگیم: دیوار های کینه رو خراب کنه... از همت هم میخواییم چند تا پایه عشق رو زمین دلت بزنه که
بتونیم یه مجتمع روش بسازیم با نام محبت... سفارش کابینت هاشم دادیم به جناب صمیمیت
به صفا جونی هم گفتیم: زحمت پرده های اتاق رو بکشه... یه قالی هم با الیاف آرامش پهن کردیم
که وقتی بهار میادفرش پات بشه...
میشنوی بهار جونم؟؟ میبینی؟ ...خونه تکونی تو قلبم را انداختم...
خونه تکونی که چه عرض کنم؟ ساخت و ساز!
الان خونه دلم فقط وجود تو رو کم داره...
آره بهار...بیا که اومدنت برام بشه تولد دوباره...
Design By : Pars Skin |