• وبلاگ : ** ترگلِ کردکوي **
  • يادداشت : غم نان اگر نبود...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام.

    ياد اون روزها به خير....

    بابا آب داد...بابا نان داد.

    آن مرد آمد...آن مرد با اسب آمد.

    نه ديگه هيچ کدوم نيستن.کاش ميشد بچه مي مونديم

    و هيچ وقت بزرگ نميشديم. که مثل الان غم نان و هزار تا

    مثل اونو داشته باشيم.ممنونم .موفق باشي.

    پاسخ

    اره داداشم كاش ميشد ولي نميشه...اما چه خوبه كه تو همين سن هم كه هستيم به كودك درونمون اهميت بديم و از لحظه لحظه زندگي استفاده كنيم