سلام يلدا خانم
ببخشيد که دير سر زدم ،نوشتتون خيلي دلنشين بود، بخصوص اين جمله که .....آن مرد خواهد آمد.....التماس دعا
سلامممممممممممممممممم آجي نازم ...
خوبي عزيز دلم؟!
با اين مطلبت حال کردم ... من اين کسايي رو که گفتي خيييييييلي ديدم!
واقعا خييييييييييلي سخته که آدم اينطوري زندگيشو ادامه بده و چشم به روي خواسته هاش ببنده!
سلام آبجي خانم
پس کجايي؟؟؟
دلمون واسه دلنوشته هات و عکسات قشنگت تنگيده زود زود بيا آپ کن.
در پناه خدا
سلام يلداي عزيزم .متنت قشنگ بود .اشکام رو سرازير کرده اما زود پاکش مي کنم .کاش همه پدرها بودند و نان مي اوردند.خيلي دلتنگ پدرم شدم .اين روزها نبودنش بدجوري ازارم ميده.کاش هيچ هفت سيني جاي خالي يه مهربوني رو نداشته نباشه.
سلام
بسيار چينش خوبي داشتين. خيلي برام جالب بود.
التماس دعا
سلام يلداي عزيز..خوبي
ياد اون خاطرات رو واسم زنده کردي.دبستان نظامي...واي..
ولي الان چي...از چي بگيم.الان کجاست اون بابا...اون نان...؟
اگه يادت باشه با چه شوقي اون مطالبو اون کتابو مي خونديم...ولي الان... ديگه نه...نه....!
يلداي عزيز مرسي....بعضي وقتا يه تلنگري به ما ميزني...
سلام.
ياد اون روزها به خير....
بابا آب داد...بابا نان داد.
آن مرد آمد...آن مرد با اسب آمد.
نه ديگه هيچ کدوم نيستن.کاش ميشد بچه مي مونديم
و هيچ وقت بزرگ نميشديم. که مثل الان غم نان و هزار تا
مثل اونو داشته باشيم.ممنونم .موفق باشي.
خيلي زيبا بود من رو ياد شعر"سفره خالي"انداخت.
از همين جا به همه ي پدر هاي مظلوم و مهربون دنيا سلام و خسته نباشيد ميگم و بلند داد ميزنم
پدراااااااااااااااا خسته نباشيد،دوستون دارم
مرسي از اينکه ما رو به ياد بچه هايي انداختي که دلخوشيشون توي شب هاي عيد فقط نگاه کردن به ويترين رنگارنگ مغازه هاست...
بايد که مهربان بود
بايد که عشق ورزيد
زيرا که زنده بودن
هر لحظه احتماليست