سفارش تبلیغ
صبا ویژن


** ترگلِ کردکوی **

 
 

پیشکش به مادربزرگم

 

می ریزد...

ریز ریز...

از قلبِ بغضی سَر خورده

که حتی سری را نخورده!



می ریزد...

با هق هقِ سکوت

به سوگ عشقی فریاد نشده!

می ریزد ولی نامش اشک نیست!



 حسرت بودنی ست

که به قیمت دل

 به همیشه سپردمش...

مادربزرگ

 

آدمای خوب از یاد نمی رن

از دل نمی رن

از ذهن نمی رن

ولی خیلی زودتر از اونی که فکرشو بکنی از پیشت میرن...

 

 

یعنی دلتنگی هام ابدی شده ....؟؟ گریه‌آور


نوشته شده در پنج شنبه 90/12/25ساعت 10:42 عصر توسط یلدا نظرات ( ) |

بهشت برفی

برف

 

برف

 

  بهشت برفی

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/19ساعت 4:24 عصر توسط یلدا نظرات ( ) |

 

جاده و کوه

 

 "دلم بشکنه حرفینیست "

 

بزار بشکنه! حقشه

عاشقشم، ولی دارم متنفرمیشم!

خسته ام ...

خسته از دلتنگی هاش

از دلخوریهاش

از زود باوری هاش

معصومیتش حالمو بهم می زنه!!!

شده یهمانع میون من و خودم!

منو از خودم جدا کرده

حقیر کرده

کورکرده

بزار بشکنه حرفی نیست!

موافقم.

 همین!!

 

هر چند با تاخیر...

 

(( تشکر از تموم دوستای گلی که  تولدم (یلدا) رو

 تبریک گفتند و تسلیت به پسر پاییزی به خاطر

 از دست دادن پدر گرامیشون.

 امیدوارم خدا  صبرشون بده))

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 4:16 عصر توسط یلدا نظرات ( ) |

سلام دوستای گلم.... دلم براتون
 تنگ شده بود فراوون...
 جای همتون سبز  !

 جمعه ساعاتم رو سرشار از

 انرژی مثبت پشت سر گذاشتم.

 چرا که بیشتر روزم کنار خانواده
 به  جنگل نوردی تو دل
برگهای پاییزی گذشت...
 گفتم با گذاشتن چند تا عکس خوشگل،
 قسمتی از اون لحظات رو بهتون هدیه کنم:
پاییز 
پاییز
راستی! خوردن میوه های جنگلی اونم میون
جنگل با این هوای مطبوع واقعا چسبید
میوه جنگلی

مهمترین بخش اونروز حضور یه

 وروجک دوست داشتنی بود که

صداشمیکردیم: کوهنوردکوچولو!!

ترگل

اینم کوهنورد کوچولوی قصه ی ما.

 دخترم ترگل

 
 
 
 

نوشته شده در دوشنبه 90/9/21ساعت 3:8 عصر توسط یلدا نظرات ( ) |

ایست! ایست!

پیش داوران کاغذی بازداشتم کردند

به جرم خوردن میوه ای که حتی لب نزدم!

 جیز! جیز!

ببین...

غرور ناپاک شده ام را مشت مشت سوزاندم

 هورت! هورت!

مجسمه وار

تهمت های داغ سر کشیدم

 های!های!

اشک؟؟

 بی فایده است...متهم شدم!


نوشته شده در شنبه 90/8/7ساعت 12:52 عصر توسط یلدا نظرات ( ) |

 سلام دوستای گلم

 امروز تو این پست اول از همه با همنورد و دوست عزیزم (فاطمه)

  وبلاگ دکالیکه مدتیست در فراق از دست دادن

 مادرعزیزش نشسته همدردی میکنم و میگم:

 آبجی جون: چندیست دلتنگیهایم رابه دلتنگی هایت گره زده ام.

 و دوم: نوشته ام رو  به فاطمه ی  عزیزم

  وبعد دوستای گلم تقدیم میکنم:


 به پاییز گفتم:

 برای چه می باری؟

 قلب های مترسکی؟

 برای چه میریزی؟

تبسم های یخی؟

 دستمریزاد! نمی بینی؟؟

 یک فصل ربات عاشق نما با اعتبار نارنجی ،

 عشق های بادکنکی حراج میکنند!

 و چقدر زیادند...

 معشوقه های دلخوشی که مغزشان

 ایزوگام شده و قلبشان بی سقف!

 فقط یک پیشنهاد ، همین وبس...

 استعفاء بده پاییز!

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 90/7/19ساعت 8:25 عصر توسط یلدا نظرات ( ) |

کتاب

 نویسنده: جیمز آلن

 مترجم: گیتی خوشدل


 خلاصه و کوتاه  از کتاب:


 * آدمی خداوندگار ارباب و اندیشه

 * آدمیان نه انچه را که آرزومندند، بلکه آنچه را که سزاوارند جذب میکنند

 * همیشه به سوی چیزی جذب میشوید که که در نهان به آن عشق می ورزید

 * همان را بدست می آورید که برایش میکوشید نه بیشتر نه کمتر

 * سازنده و آفریننده ی خویشتن وشکل دهنده ی محیط

 * آدمی ، نه آنچه را که آرزو می کند بلکه آنچه را که حق اوست به دست می آورد.

 فقط زمانی آرزوها و دعاهایش مستجاب میشود که با اندیشه ها و اعمالش یکی باشد

 * صاحبان رویا نجات دهندگان جهانند

 * رویایی که در ذهنتان تجلیل میکنید و آرمانی که بر تاج وتخت دلتان مینشانید بنا کننده ی زندگیتان

 است، چنان خواهید شد

 * آرام جان ، یکی از گوهر های زیبای فرزانگیست.بیش از مدارا باید خواستش!

 *  آدمی تنها خردمند و آنکس که اندیشه هایش را در کف اختیار گرفته است

 * اندیشه ی درست یعنی : تسلط، اقتدار...به دلتان بگویید آرام.ساکت باش!

 * انسان معمار تقدیر خویش است

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 90/7/3ساعت 12:7 عصر توسط یلدا نظرات ( ) |

 پلک میزنم .

 و به اندازه ی پلک بر هم زدنی، ثانیه ها از دستم میگریزند

 بو میکشم...

 می خواهم عشق را تنفس کنم

 ولی عجیب، عشق طعم کاغذ کادو می دهد!

 حبس شده ام میان یک مشت آدم مارکدار با قابلیت دو رو بودن

 نام شغلشان را هم تازگی ها کشف کرده ام:

 - دزدی قلب ها از راه دور!

 دل چرکینم از تمام این آدمهای لوکسی که

 حتی به کفش هایشان هم احترام نمی گذارند.

 هر روز تکرار می کنم: « همه چی آرومه »

 ولی قلبم مهر تائید نمیزند و می گوید: همه چی مشکوکه!!

 مانده ام چه کنم؟

 دیگر حتی آرزوی بازگشت به بچگی هم زیبا نیست

 چرا که کودکان هم عجیب شده اند

 شبگردهای کوچکی که تکه کلام زیبایشان شده:

 دنبال من نگرد لعنتی!

 دلتنگم

 و میدانم رسوبات باورهای عصر مدرن دیواره اش را تنگ کرده!

 ... دوباره پلک میزنم

 آغاز یک روز نو که اسپری تازگی به خود زده

 و بو میکشم...

 اینبار میخواهم تازگی را تنفس کنم.

 پس یک پرس تغییرات به روز شده را قورت میدهم

 تا راهی تنگه دلم شوند!   


نوشته شده در دوشنبه 90/5/24ساعت 1:28 صبح توسط یلدا نظرات ( ) |

 اشک

       مچاله...میان تپش های برزخی

    کمر راست کرده ام!

   و دهن کجی میکنم

   به سادگی دخترکی که دیگر رویا نداشت...

 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/19ساعت 10:54 صبح توسط یلدا نظرات ( ) |

 یادگاری از استاد حسابداری( آقای عسگری):

 - این سه الف را به خاطر بسپار: احترام به خود... احترام به دیگران... احساس مسئولیت در کارها.

- امید داشتن، یعنی باور اینکه خداوند درست در لحظه ی مناسب وارد عمل خواهد شد.

 - فرصت های خوب گوش کردن را یاد بگیریم. بعضی وقتها فرصت آهسته در میزند.

 - جوانی ستاره ایست که یکبار در آسمان عمر میدرخشد. پس قدر آن  را بدانیم.

 - برای رسیدن به هر چیزی بهایی باید برداخت . بهای پیروزی هم استقامت است.

 - خداوند نه برای خورشید، نه برای زمین، بلکه برای گل هایی که می فرستد چشم براه پاسخ است.

 - من لیاقت بهترین را دارم و با لطف خداوند بزرگ به آنها خواهم رسید.

 - خداوند در رنجی که میکشیم با ما سخن میگوید.

 - انسان همان چیزی است که باور دارد.

 - کسی که کاری نمی کند، اشتباه نمی کند و کسی که اشتباه نمی کند. چیزی یاد نمی گیرد.

 - نظم و ترتیب اولین قانون تکامل است.

 - با دیگران کمتر بگو... با خودت بسیار!!

 - آنچه که هستی هدیه خداوند به توست و آنچه که میشوی هدیه ی تو به خداوند است...پس بی نظیر باش


نوشته شده در دوشنبه 90/5/3ساعت 10:59 عصر توسط یلدا نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pars Skin